۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سهشنبه
تولدم مبارك
فكر مي كنم به اين دنيا مديونم كه اجازه داد پا به زندگي بگذارم.
به كائنات كه من و مثل يه قطره درون خودش جا داده. حالا من با امواج اين اقيانوس
در حال بالا و پايين شدنم. يك عمره كه دارم تغيير مي كنم. به درو ديوار مي خورم.
گاهي درد مي كشم. گاهي مي لغزم و مي خندم، گاهي خرد مي شم ولي صدام
در نمي ياد.
روزهاست كه دارم زندگي ميكنم. گاهي با لحظه ها مي رقصم و مي خندم
و
گاهي ساعت ها رو مي كشم با ترس، دلهره و اضطراب
نت هاي موسيقي زندگي من همينطور در حال گردش و خواندن و رقصيدند.
زماني از ني بيرون مي آيند و زماني با آرشه روي سيم هاي ويولن كشيده
مي شوند و زماني دف را به صدا در مي آورند.
باز از اين جهان زيباي پر از همهمه و سكوت ممنونم كه مرا در آغوش خود گرفته...
مي شنوي چي مي گم: دوست دارم اي جهان بيكران . ممنونم كه به دنيا اومدم هزاران هزار بار
براي لحظات پر اشكم ممنونم
براي لحظات پر عشقم با تو ممنونم
براي پدرم
براي مادرم
براي خواهرم
براي تمام انسانهاي خوش سيرتي كه حتي يك لحظه در كنارشان
زندگي را زندگي كردم
براي خودم ممنونم
ممنونم كه هستم
واي خداي من
تولدم مبارك
به كائنات كه من و مثل يه قطره درون خودش جا داده. حالا من با امواج اين اقيانوس
در حال بالا و پايين شدنم. يك عمره كه دارم تغيير مي كنم. به درو ديوار مي خورم.
گاهي درد مي كشم. گاهي مي لغزم و مي خندم، گاهي خرد مي شم ولي صدام
در نمي ياد.
روزهاست كه دارم زندگي ميكنم. گاهي با لحظه ها مي رقصم و مي خندم
و
گاهي ساعت ها رو مي كشم با ترس، دلهره و اضطراب
نت هاي موسيقي زندگي من همينطور در حال گردش و خواندن و رقصيدند.
زماني از ني بيرون مي آيند و زماني با آرشه روي سيم هاي ويولن كشيده
مي شوند و زماني دف را به صدا در مي آورند.
باز از اين جهان زيباي پر از همهمه و سكوت ممنونم كه مرا در آغوش خود گرفته...
مي شنوي چي مي گم: دوست دارم اي جهان بيكران . ممنونم كه به دنيا اومدم هزاران هزار بار
براي لحظات پر اشكم ممنونم
براي لحظات پر عشقم با تو ممنونم
براي پدرم
براي مادرم
براي خواهرم
براي تمام انسانهاي خوش سيرتي كه حتي يك لحظه در كنارشان
زندگي را زندگي كردم
براي خودم ممنونم
ممنونم كه هستم
واي خداي من
تولدم مبارك
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه
قشنگ تر، ديرتر
يك سري كلمات قشنگ تر ياد گرفتم
حرف هاي هميشگي رو با اين كلمات قشنگترمي زنم
حرف مي زنم
خودمو نشون مي دم
خودمو رو مي كنم
مي گم و مي گم
چقدر من بلدم
واقعا مي گم ها
احساس مي كنم خيلي بلدم
چقدر من آگاهم از وجودم
واي من چقدر خودمو مي شناسم
تمام اين شناختن قلمبه شده تو گلوم
حالا بايد فريادشون بزنم
؟؟؟ وگر نه خفه مي شم
****
دير ميرسي
چرا دير ميرسي معلوم نيست
خودت ميدوني و خودت
مي ترسي
از مواخذه
از داد
از دعوا شدن
از توي دل خالي شدن
از احساس بي مسئوليتي كردن
اي بي انضباط
اي بي توجه
نمي خواهي از خودت دفاع كني
ميدوني كه چرا دير رسيدي
هميشه جواب دادي
دليل اوردي
كه چرا دير رسيدي
اينكه هميشه يك دليلي وجود داشته
بي برنامگي
بي حوصلگي
بي توجهي
خوش خيالي
..
.
اما اينجا
ديگه قبول نيست هر دليلي
همه چيز توجيه
همه چيز دليل بر بي انضباطي است
قرار نظم ياد بگيري
حالا مي ترسي
بعدش چي بشه ، نمي دوني
حرف هاي هميشگي رو با اين كلمات قشنگترمي زنم
حرف مي زنم
خودمو نشون مي دم
خودمو رو مي كنم
مي گم و مي گم
چقدر من بلدم
واقعا مي گم ها
احساس مي كنم خيلي بلدم
چقدر من آگاهم از وجودم
واي من چقدر خودمو مي شناسم
تمام اين شناختن قلمبه شده تو گلوم
حالا بايد فريادشون بزنم
؟؟؟ وگر نه خفه مي شم
****
دير ميرسي
چرا دير ميرسي معلوم نيست
خودت ميدوني و خودت
مي ترسي
از مواخذه
از داد
از دعوا شدن
از توي دل خالي شدن
از احساس بي مسئوليتي كردن
اي بي انضباط
اي بي توجه
نمي خواهي از خودت دفاع كني
ميدوني كه چرا دير رسيدي
هميشه جواب دادي
دليل اوردي
كه چرا دير رسيدي
اينكه هميشه يك دليلي وجود داشته
بي برنامگي
بي حوصلگي
بي توجهي
خوش خيالي
..
.
اما اينجا
ديگه قبول نيست هر دليلي
همه چيز توجيه
همه چيز دليل بر بي انضباطي است
قرار نظم ياد بگيري
حالا مي ترسي
بعدش چي بشه ، نمي دوني
۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه
بودن
يه موضوعي برام خيلي جالب
وقتي مي فهمم ميشه خيلي خيلي راحت زندگي كرد....
ولي در مقابل اين درك جبهه مي گيرم
با خودم ميگم كاش نمي دونستم
چرا الان فهميدم
مگه ميشه
عادت كردم به زندگي پر از استرس
حاضرهم نيستم كه تمرينش كنم
مي ترسم از مواجهه شدن با خودم
انگار از بيچاره گي خوشم مياد
به خودم چي بگم
اين مقاومت براي چيه؟
به خاطر چيه؟
وقتي مي فهمم ميشه خيلي خيلي راحت زندگي كرد....
ولي در مقابل اين درك جبهه مي گيرم
با خودم ميگم كاش نمي دونستم
چرا الان فهميدم
مگه ميشه
عادت كردم به زندگي پر از استرس
حاضرهم نيستم كه تمرينش كنم
مي ترسم از مواجهه شدن با خودم
انگار از بيچاره گي خوشم مياد
به خودم چي بگم
اين مقاومت براي چيه؟
به خاطر چيه؟
۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سهشنبه
يك فرياد از ته دل
خودم رو دوست ندارم
تو رو دوست ندارم
مي خوام تنها باشم
بي حتي يك نفس
بي حتي يك ذره نور
راحتم بذارين
مي خوام با خودم باشم
با خودم
فرياد بزنم
هيچ كس رو دوست ندارم
حتي تو
مي خوام خودم باشم
همه رشته ها و بندها و طناب ها را از دستام، پاهام و قلبم باز كنيد
نمي خوام هيچ كدومتون رو
دنياهاتون رو هم نمي خوام
مي خوام با خودم باشم
دوستون ندارم
سلام نمي خوام
عليك سلام نمي خوام
آرزوي خوبم نمي خوام
مي خوام با خودم باشم
سكوت
فكر نمي خوام
تاريكي مطلق
فقط خودم و خودم
بي هيچ حرفي
بي هيچ نفسي
مي خوام كه نباشم
تو رو دوست ندارم
مي خوام تنها باشم
بي حتي يك نفس
بي حتي يك ذره نور
راحتم بذارين
مي خوام با خودم باشم
با خودم
فرياد بزنم
هيچ كس رو دوست ندارم
حتي تو
مي خوام خودم باشم
همه رشته ها و بندها و طناب ها را از دستام، پاهام و قلبم باز كنيد
نمي خوام هيچ كدومتون رو
دنياهاتون رو هم نمي خوام
مي خوام با خودم باشم
دوستون ندارم
سلام نمي خوام
عليك سلام نمي خوام
آرزوي خوبم نمي خوام
مي خوام با خودم باشم
سكوت
فكر نمي خوام
تاريكي مطلق
فقط خودم و خودم
بي هيچ حرفي
بي هيچ نفسي
مي خوام كه نباشم
۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سهشنبه
روزمرگي هاي من 4
خيلي جالب
وقتي دارم كاري رو انجام مي ديم ازش لذت نمي بريم. همش استرس، از زير كار در رفتن به هر دليل، خودخوري، ترس ونگراني و طول دادن كار ...اين كه مال موقعي هست كه داريم بلانسبت كار رو انجام مي ديم. وقتي هم كه تموم ميشه از اين ور و اونور هي مي شنوي كه اين اشتباه بود. اون اشتباه بود.
خوب وقتي يه كاري انجام مي دي كه دوسش نداري آخرش همينه ديگه...
وقتي دارم كاري رو انجام مي ديم ازش لذت نمي بريم. همش استرس، از زير كار در رفتن به هر دليل، خودخوري، ترس ونگراني و طول دادن كار ...اين كه مال موقعي هست كه داريم بلانسبت كار رو انجام مي ديم. وقتي هم كه تموم ميشه از اين ور و اونور هي مي شنوي كه اين اشتباه بود. اون اشتباه بود.
خوب وقتي يه كاري انجام مي دي كه دوسش نداري آخرش همينه ديگه...
اشتراک در:
پستها (Atom)