۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

من مست مي عشقم

من مست مي عشقم ......
لحظات كه مي آيند و لحظه اي مي ايستند و تو را نگاه مي كنند و مي روند....
دوست دارم لحظه اي را كه دستان خواهرانم و پدر و مادرم در دست بگيرم
و
در چشمانشان نگاه كنم
و بگويم كه دوستشان دارم. خوشحالم كه هستند.
خداي من
ممنونم از تو به خاطر همه چيز...











۱ نظر:

حنا گفت...

ياد خداحافظي آخر سال 88 تو رستوران افتادم اون ماجرا واقعا منحصر به فرد بود مرسي از شيوا كه هست، مرسي از همه حلقه دوستان