۱۳۹۳ بهمن ۱۰, جمعه

این روزهای من

این هفته را بیشتریا بیرون شام خوردیم یا از بیرون شام گرفتیم. چند سری سیب زمینی سرخ کرده خوردیم یادم نیست ولی کلا دوباره افتاده ایم رو دوره شام خوردن. زیاد خوردن و بعدش هم عذاب وجدان گرفتن. قبلا بیشتر از اینها عذاب وجدان می گرفتم الان واسه خودم یه راهی اختراع کردم که دردم رو کمتر کنه و بازگشت به وضعیت عادی رو سریعتر. با توجه به اینکه درچه هفته ای از ماهم می فهمم که الان علت پرخوری و اشتهای تموم نشدنیم چیه. اونوقت همین میشه آبی بر آتیش. می دونم که الان مکانیزم زنانه من در شرایطی هست که احتیاج داره یه جورایی التیام پیدا کنه واسه همینه که اشتهام زیاد میشه. 
چند وقت پیش بود داشتم در مورد مقدارهورمون های استروژن و پرو ژسترون و سیکل تغییر اونها یه سرچی می کردم. چندتا تحقیق جالب بود که اومده بود و چرخه بیولوژیک زنانه رو یه جورایی مدیریت کرده بود. یعنی بعد از بررسی مقادیر هورمون های یاد شده و تاثیرات اونها رو بدن یک سری پیشنهادات داده بود. که مثلا در یک دوره یک تا ده روزه خیلی سرحال و پرانرژی هستین وخوب همه چی رو می تونید زیر نظر بگیرید و قدرت سخنوریتون بالا میره. تو این زمان سعی کنید جلسات کاریتون رو تنظیم کنید چون امکان موفقیتتون بالاست. یا اینکه حتی رژیم غذاییتون رو می تونید بر این اساس تنظیم کنید. و حتی می تونید نیم نگاهی به قرار های عاشقانتون داشته باشین. 
البته شاید این جور مدیریت زندگی یکم ابزار گونه بنظر بیاد ولی حداقلش اینه وقتی دراوج اوضاع روحی و بدنی بد و غیر قابل تحمل هستیم  میشه  نقش هورمون ها رو بیاد بیاریم و یکم کمتر خودمون رو آزار بدیم. 

۱۳۹۳ بهمن ۹, پنجشنبه

این روزهای من

با اینکه خیلی ادعایم میشود که خودم را خوب می شناسم، شاید دیگران هم باور کنند اما می دانم که نمی شناسم خودم را. حداقل اینکه با خودم روراست نیستم بیشتر اوقات.
خیلی وقتها که از دست خیلی آدم ها لجم می گیره اگه بتونم اون لحظه خودم رو کنترل کنم و قضاوتشون نکنم و البته سرو صدا و نق و نوق راه نندازم می تونم مشابه همون رفتار رو توی خودم پیدا کنم. شاید نمی خوام باور کنم که منم همین مدلی هستم. لجبازم یا بعضی مواقع خیلی حرف میزنم بعدش هم ایمان دارم به حرفی که دارم میزنم، همه آدم ها اشتباه می کنن، منم که همه کارام درسته و الی آخر
دوستانی دارم مهربان و دلسوز که با چه صبر و تحملی نشخواره های منو می شنون و با من همدلی میکن. واقعا چقدر صبورن.
فکر می کنم خیلی به حرف آدم ها گوش نمیدم. یعنی تا زمانی که نتونم نقطه مشترکی از آنچه دارم می شنوم در تجربه های خودم پیدا نکنم اصلا نمی تونم باهاش ارتباط برقرار کنم. پس اگه یه زمانی داشتین با من حرف می زدین و احساس کردین خوب گوش نمی دم و در جواب سوال هاتون ساکتم یا جوابی مناسب پیدا نمی کنم بدونین از اون نظر خالیم. تو اون سرچی که درهزارم ثانیه مغزم انجام داده تا بتونه پابه پای کلماتی که داره می شنوه بیاد، جواب not found گرفته.
خیلی وقتها دلم می خواد یه عالمه حرف های امیدوارکننده به آدم روبروم بدم. کاری که به راحتی می تونم واسه هزار و یک غریبه انجام بدم. حیف که وقتی آشنایی نزدیک سراغم میاد و از آرزویی حرف می زنه یا می بینم که به انجام حرکتی جدید و قدمی نو داره فکر می کنه نمی تونم چشمم رو روی واقعیت هایی که ازشون باخبرم ببندم. و براحتی بهش بگم آره تو می تونی برو انجامش بده هیچ کس و هیچ چیز نمی تونه جلوی تو رو بگیره. کاش می تونستم با اون آشنا هم مثل یک غریبه رفتار کنم. امیدوارش کنم. بگم نگران نباش فقط کاری رو که دوس داری انجام بده.

۱۳۹۳ دی ۱۸, پنجشنبه

عادت

هر از چند گاهی کاری رو شروع می کنم بعد از چند وقت که به شدت دنبالش می کنم رهاش می کنم. میره تا چند وقت بعد گاهی چند هفته چند ماه یا حتی سال ها. بعد دوباره انرژی پیدا می کنم و شروعی دیگر رو رقم می زنم. همیشه دوس داشتم پشتکار داشته باشم ولی مثل اینکه ژنش در من نیست. البته نمی دونم آیا واقعا به ژن مربوط میشه یا خصوصیتی که میشه کسبش کرد که البته من هنوز خیلی کسبش نکردم.
شاید یه قرصی آمپولی چیزی داشته باشه چون قطعا این مشکل خیلی از آدم هاست. حتما دانشمندا یه فکری به حال خیل عظیم آدمهای کار پشت گوش انداز تا الان کردن. این همه کار نیمه کاره نتیجه منو و آدمهایی مثل منه. که قطعا یکی باید یه فکری برای اون نیم ساخته ها بکنه.
یکی از مشخصات ما کار امروز رو به فردا انداختنه. از فردا صبح زود پا می شم. از فردا صبونه حسابی می خورم. از فردا ورزش می کنم. از فردا دو صفحه کتاب می خونم و.... هزار تا کار دیگه تازه اینا خوبه چون ااگه مثلا صبونه نخوری یا ورزش نکنی کسی مواخذه ات نمی کنه ولی امان از کار اداره که اگه دیر شه نه تنها خوره میشه و میوفته به جونت حتی باعث غر غر بقیه هم در مواردی میشه.
امیدوارم خوب بشم. البته خوب که هستم منظورم اینه که بهتر بشم. قطعا راه حلش رو پیدا می کنم.
پیدا کردم میام و اینجا می نویسم.