۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

لطفا مزاحم نشويد

رفتيم و لطفا مزاحم نشويد را ديديم. ساده بود.
نزديك بود به زندگي الانه ماها.
پر از لبخند بود و پر از حرف هاي نگفته و گفته كه آدم از
تكرارشون خسته نمي شه. دوست داشتم.
بعضي هاش حرف هاي خودم بود. توي دلم آرزو مي كردم كاش
سينا بگيره اينا دارن چي مي گن. احتمالا اونم داشته تو دلش خدا خدا مي كرده كه
من بفهمم كه اونا چي مي گفتن. كه بفهمم و اينقدر بهش گير ندم كه تو چرا اينجوري نيستي.
چرا اونجوري نيستي!!

هیچ نظری موجود نیست: