۱۳۹۲ شهریور ۹, شنبه

خانه مان

امروز خانه مانده ام.. خیلی وقت ها شنبه ها دوست ندارم اداره رووو
توی خونه خیلی احساس راحتی دارم.
کتاب بخونم برا خودم، لم بدم رو مبل و تلویزیون نگاه کنم
یه خوردنی پیدا کنم و با ولع و بی حواس بخورم تا اونجا که تمووم بشه و من نفهمم.
یه موسیقی بذارم واسه خودم تو خونه قدم بزنم.
اتاق ها رو مرتب کنم. گرد روی میز ها و شیشه ها رو بگیرم. لحاف و ملافه روی تخت رو مرتب کنم.
شمعی روشن کنم با بوی کاکایو و کره و کنارش هم یه عود از نوع آمبر
در و پنجره ها رو باز کنم تا هم خودم جریان هوا رو حس کنم هم گلدون ها یه هوایی بخورن.
یه دستی به گلدون ها بکشم و یه ظرف شیشه ای رو پر از آب کنم و دونه دونه به گلدونها آب بدم.
وقتی خونم خیلی کارا می تونم بکنم. در آرامش.
آخر هفته ها هم میشه همه این کارها رو کرد ولی وقتی یه روز تو هفته به خودم مرخصی می دم
و اون کاری رو انجام میدم  که دوست دارم یا اصلا کاری انجام نمی دم یه مدل خوبی دلچسبه...
انگار وقتی تو خونه هستم از صبح تا وقتی سینا بیاد، هماهنگ میشم با فضای خونه...
منتقل میشه آرامش خونه به من و ته تهش احساس بودن می کنم.
خونه یه جاییه که خودم رو توش پیدا می کنم.

هیچ نظری موجود نیست: