۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

بودن

يه موضوعي برام خيلي جالب
وقتي مي فهمم ميشه خيلي خيلي راحت زندگي كرد....
ولي در مقابل اين درك جبهه مي گيرم
با خودم ميگم كاش نمي دونستم
چرا الان فهميدم
مگه ميشه
عادت كردم به زندگي پر از استرس

حاضرهم نيستم كه تمرينش كنم
مي ترسم از مواجهه شدن با خودم
انگار از بيچاره گي خوشم مياد
به خودم چي بگم
اين مقاومت براي چيه؟
به خاطر چيه؟

۲ نظر:

الي گفت...

like this!

aram گفت...

چند روزه خيلي سردر گم شدم خيلي دلم ميخاد فرار كنم وقتي نوشته‌هاتو ميخونم انگار منم كه نوشتم. خوب كه دقت ميكنم ميبينم واقعا از گيج بودن و سردرگمي لذت ميبريم