۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

قشنگ تر، ديرتر

يك سري كلمات قشنگ تر ياد گرفتم
حرف هاي هميشگي رو با اين كلمات قشنگترمي زنم
حرف مي زنم
خودمو نشون مي دم
خودمو رو مي كنم
مي گم و مي گم
چقدر من بلدم
واقعا مي گم ها
احساس مي كنم خيلي بلدم
چقدر من آگاهم از وجودم
واي من چقدر خودمو مي شناسم
تمام اين شناختن قلمبه شده تو گلوم
حالا بايد فريادشون بزنم
؟؟؟ وگر نه خفه مي شم


****
دير ميرسي
چرا دير ميرسي معلوم نيست
خودت ميدوني و خودت
مي ترسي
از مواخذه
از داد
از دعوا شدن
از توي دل خالي شدن
از احساس بي مسئوليتي كردن
اي بي انضباط
اي بي توجه
نمي خواهي از خودت دفاع كني
ميدوني كه چرا دير رسيدي
هميشه جواب دادي
دليل اوردي
كه چرا دير رسيدي
اينكه هميشه يك دليلي وجود داشته
بي برنامگي
بي حوصلگي
بي توجهي
خوش خيالي
..
.
اما اينجا
ديگه قبول نيست هر دليلي
همه چيز توجيه
همه چيز دليل بر بي انضباطي است
قرار نظم ياد بگيري
 حالا مي ترسي
بعدش چي بشه ، نمي دوني

هیچ نظری موجود نیست: