۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

اين روزها

چقدر گوينده راديو سعي ميكند يه ما بفهماند كه اين عزاداري هاي   ديديش دان دان    همه از ايمان ملت شريف ايران هست. چند بار اين كلمه ايمان رو استفاده كرد ،نمي دونم چون حسابش از دستم در رفت. توي تاكسي بوديم و داشتيم از خانه پدري به سمت خانه خودمان مي رفتيم. رسم عاشقي، گذاشته بود اسم اين سياهپوش شدنو توي سر زدنو چشم و هم چشمي اين محله با اون محله و جوگير شدن نوجونها رو. نمي گم هيچ كس دلش با اصل مطلب نيست يا گريه كردن و عزاداري كلا اشتباهه، ولي اينقدر روزهاي  پراز سياهي  ديدم كه كربلا ديگه برام ابهتي نداره. نه اينكه اون زمان ظلمي نبوده حق كشي نبوده ولي الان هم همينا هست. اگر بخواي اشكي بريزي مي توني واسه خودت و جوونايي كه از دست رفتن توي اين اوضاع داغون اشك بريزي. براي اين همه حماقت براي اين همه نا آگاهي.

داري جايي زندگي مي كني كه براي اينكه بتوني توي اين شهرنفس بكشي بايد چشمت به آسمون باشه. از اينكه بارون اومده خوشحال نشدم. وقتي آدمها حواسشون به خودشون نيست. ميريزنو مي پاشنو كاري به كار بغل دستيشون ندارن. يا اينكه اينقدر مشكلات دارن كه نمي تونن هم به فكر كس ديگه اي باشن واگرنه چرخ زندگيشون نمي گذره. بايد اينقدر توي اين كثافت بمونيم تا شايد بارون بياد.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

من ایمان میخام که شاد باشه و بنویسه :) سرشار از زندگی باشه سرشار از بودن
ایشالا که شادی عزیزم و در این صورت ننوشتن مساله ای نیست

دوشیزه نانا گفت...

ایمان که خیلی باحالتر از فتنه و دشمن و ... است.قدری مثبت تر به قضیه نگاه کنید!...