۱۳۹۲ شهریور ۱, جمعه

هیمالیا

چند وقتی از گم شدن و پیدا نشدن سه تن از هموطنان کوهنوردمون در کوههای هیمالیا گذشته...
با اینحال هر بار که اسمشون رو می شنوم یا توی فیس بوک  پستی ازشون می بینم کل وجودم درد می گیره.
از گم شدن خاطره خوبی ندارم. از گم کردن هم همینطور
تر س از گم شدن و گم کردن  هم که جای خودش رو داره
خون توی رگ هام یخ می زنه وقتی به گم شدن فکر می کنم.
 تصور اینکه این  سه دوست عزیز برای روزها یا حتی ساعاتی با تنهایی و راه سخت روبرو شدن و اونجایی که دیگه هیچ امیدی به پیدا کردن راه و یا نجات  نداشتند و فهمیدن که راهی برای  بازگشت نخواهند یافت واقعا خیلی وحشتناکه.
اون حسی که دیگه هیچ کسی نمی تونه کمکت کنه و تو تنهایی و راهی نیست جز رفتن، همینجوریش هم نفسم رو بند میاره.
خیلی سخت بوده حتما.
فقط امیدوارم بودن با کوه و ماندن در کوهستان جزیی از آرزوهاشون بوده باشه.
هیمالیا نخواست که برگردن و اونها رو پیش خودش نگه داشت.
روحشون شاد

هیچ نظری موجود نیست: