۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

خونه

اطراف خونمون چند تا خونه در حال خراب شدن. يه روز صداي شكستن شيشه چنان منو با هراس
پشت پنجره اتاق كشوند، قلبم ريخت.
ديدم همسايه روبروييمون داره خونشو خراب مي كنه. از اون روز به بعد متوجه خراب شدن چند تا
خونه ي ديگه هم توي محلمون شدم. خيلي سروصداست. حالا كه هوا بهتر شده و بارونم مياد و دوست دارم پنجره ها
باز باشن به خاطر سر و صداي زياد سر درد مي گيريم.
ولي بازم جاي شكرش باقيه. البته من از خيلي از داستان هاي زندگي مردم خبر ندارم فقط فكر مي كنم اين مي تونه خوب باشه
كه كسي بتونه خونه قديمي رو خراب كنه و يه خونه جديد و نو تميز بسازه.

۲ نظر:

چپ دست گفت...

پس تسلیت میگم... چون تازه بدبختیتون شروع شد. سروصدای خراب کردن و ساختن یه طرف... شلوغ شدن محل زندگیتون بخاطر اینکه بعداً هر کدوم از اون خونه ها که یکی بود و فقط یه خانواده توش ساکن بودند، قراره بشه چند تا واحد و توی هر کدوم از واحدها هم یه خانواده ساکن بشه، طرف دیگه. بدبختی تازه از اون موقع شروع میشه... من تجربه دارم تو این قضیه که اینجوری میگم! خلاصه... تسلیت میگم!

نگاه گفت...

اينجوري هم ميشه بهش نگاه كرد...